ترجمۀ قرآن استاد کوشا از نوع تطبیقی است، وفاداری به متن قرآن و در عین حال رعایت نثر معیار در سرتاسر ترجمه مدنظر بوده است.

 

ترجمۀ قرآن کریم به زبان‌های گوناگون به ویژه زبان فارسی یکی از ضرورت‌های فرهنگی عصر ما است و مهمّ‌ترین رسالت یک مترجمِ آگاه نیز شناختِ قرآن و شناساندنِ آن با شیوه‏ای گویا و رسا برای همگان است. امروزه با توسعۀ چشمگیر علوم انسانی، ارتباط تنگاتنگ فرهنگ‌ها و تأثیر و تأثّر آنها بر اذهان و اندیشه‌ها، رشد روز افزون ارتباطات، القای شبهات به شیوه‏های گوناگون و خُرده‌گیری‌های دانشورانی بر قرآن در سرتاسر جهان بر آیات الهی ـ از سر استفهام یا اَغراض سوءـ ضرورتِ تفهیمِ کلامِ الهی را روز به روز نمایان‌تر می‌سازد. ازاین‌رو پیگیری‌های لازم برای ارائۀ ترجمه‌های صحیح، دقیق و منطبق بر متن قرآن که از روانی نثر و گویایی مفهوم نیز برخوردار باشد، از اولویّت‌های قرآن‌پژوهی دوران معاصر است.

دشواری ترجمۀ قرآن
دشواری ترجمۀ قرآن نسبت به متون عربی، بیش از آن چیزی است که در بدو امر تصوّر می‌شود؛ زیرا در اینجا مترجم با کلامی روبه‌روست که از جهت لفظ، محتوا، چینش کلمات و ترکیب جملات، نظیری را برای آن نمی‌توان یافت؛ یعنی به تمام معنا معجزه و سبک و سیاق آن آموزۀ ادب و هنر و الگوی ادیبان و هنرمندان در عرصۀ فصاحت و بلاغتِ فصیحان و بلیغان است، به‌گونه‌ای که ادبیّت آن فراتر از هر ادبی و هنرنمایی آن پرجلوه‌تر از هر هنری است؛ چنان‏که در کمترین لفظ بیشترین معنا و در کوتاه‌ترین جمله، پربارترین و ژرف‌ترین مفهوم را گنجانده است.
بدین‌گونه مترجمی که آگاه به فنون و راز و رمز قرآنی باشد، ظرفِ دانشِ محدود خود را در برابر کلام خدای نامحدود، چنان کوچک و ناتوان می‌بیند که در بُهت و حیرت فرو می‌رود! نازل‌ترین تشبیه برای این کار، گنجاندن اقیانوس در کوزه است! ولی با این وصف باید گفت: «آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید».
از این‌رو، مترجمِ ادیب و هنر شناس با توجّه به توسعۀ زبان و تعالی اندیشه، می‌تواند کم و بیش، ترجمانِ چنین متنِ مقدّسِ پربار و بری باشد و با الهام از ظرافت‌ها و زیبایی‌های آن، تا حدّ امکان، بر ظرافت و زیبایی زبان مقصد بیفزاید که طبعاً چنین روندی در طول زمان، سیر تکاملی خود را به تدریج طی کرده و زمینۀ بهره‌برداری از قرآن کریم را برای نسل‌ها بیشتر و بهتر فراهم خواهد ساخت.

در ترجمۀ حاضر مترجم بر آن است که در این مؤخّره ضمن اشارۀ کوتاهی به سیر تاریخی ترجمه‌های قرآن، اصول و مبانی ترجمۀ خویش را توضیح داده و کاری که سالیانی چند دربارۀ آن اندیشیده و تحقیق نموده و در قالب جلسات ترجمۀ قرآن در حوزۀ علمیّۀ قم با حضور دانشورانی فرهیخته، در ضمن بحث و نقد و نظر در طول نزدیک به ده سال آن را به سامان رسانده، در اختیار همگان قرار دهد، باشد که گامی به پیش در فنّ ترجمه‌پژوهی قرآن کریم به حساب آید و قرآن‌خوانان را به سوی قرآن‌دانی، رغبت و معرفت افزاید.

شرایط مترجم
با توجّه به اهمیّت فوق‌العادۀ قرآن کریم، ترجمۀ آن که امری بس عظیم و خطیر است از عهدۀ هر کسی بر نمی‌آید. بلکه شرایطی خاص، نیاز دارد که عمدۀ آن عبارتند از:

آشنایی کامل با دو زبانپیش از هر چیز مترجم قرآن باید با زبان‌ مبدأ (قرآن) و زبان مقصد (فارسی و یا هر زبانی که قرآن بدان ترجمه می‌شود) آشنا باشد. لازمۀ آشنایی با زبان مبدأ و مقصد، آگاهی کامل از ادبیّات و علوم بلاغی آن دو زبان است.
توانایی در ارائۀ نثری استوار مترجم قرآن، بدون توانایی در فنّ نگارشِ درست و استوار زبان مقصد، هرگز موفق به ارائۀ ترجمه‌ای قابل قبول و ماندگار نخواهد شد. بنابراین هنر نثر نگاری یکی از شرایط مهمِّ فنِّ ترجمه محسوب می‌شود.

توجّه و دقّت در نثرِ کهن به ویژه آشنایی با آثار مترجمان قرن چهارم، پنجم و ششم، برای مترجمی که استواری و ماندگاری ترجمه‌اش را در سر می‌پروراند امری لازم و ضروری است، زیرا نثرِ استوارِ امروزین، ریشه در نثر ماندگار گذشته دارد. از این روی، بدون مایه‌های ادبِ پارسی در آثاری همچون ترجمۀ تفسیر طبری، تاج‌التّراجم اسفراینی، سورآبادی، ابوالفتوح رازی، میبدی و کتاب‌هایی همچون تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی، چهار مقالۀ نظامی عروضی سمرقندی، کلیله و دمنه، مرزبان‌نامه، گلستان سعدی، بهارستان جامی و منشأت قائم مقام فراهانی و... سزاوار نیست با تکیه بر نثر روزنامه‌ای و زبان محاوره‌ایِ کوچه و بازاری به ترجمۀ کلام الهی پرداخته شود.

ملاکِ نثرِ استوار در ترجمۀ قرآن، نثرِ معیارِ برگرفته از «مایۀ ادب» و «عنصر هنر» است. آری، آشنایی با «فقه‌اللّغة» و بهره‌گیری از فرهنگ لغات معتبر همچون العین، مقائیس‌اللّغة، تهذیب اللّغة، المصباح المنیر، لسان العرب، تاج العروس به ویژه صحاح‌اللّغة جوهری، امری اجتناب‌ناپذیر است، و مراجعۀ مستمر به تفاسیر گوناگون معتبر همچون تفسیر ابوحیّانِ اندلسی، بیضاوی، زمخشری، مجمع‌البیان، فخر رازی، مفردات راغب، المیزان، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم و خصوصاً انواع «اعراب القرآن‌»ها لازمۀ مقبولیت یک ترجمۀ گویا و رساست.

آشنایی با تفسیر و علوم قرآنیبدون آشنایی با فنّ تفسیر و مسائل علوم قرآنی، از قبیل شناخت وحی، اسباب نزول، تجوید، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقیّد و... ترجمۀ دقیق قرآن ممکن نخواهد بود.
آشنایی اجمالی با علم فقهبخش قابل توجّهی از آیات قرآن کریم مربوط به احکام و دستورات فقهی است که مجموعاً «آیات الأحکام» را تشکیل می‌دهد. ناآشنا بودن به مسائل و احکام فقهی، سبب نادرستی و نارسایی ترجمه در آیات مربوط به آن می‌شود.

آگاهی صحیح از علم کلام و تاریخ از جمله شرایط یک مترجمِ توانمند، آگاهی از علم کلام و تاریخ است؛ زیرا بخش اعظم آیات قرآن کریم مربوط به مسائل اعتقادی و احیانا اشارات تاریخی است که ترجمۀ دقیق آیات اعتقادی و تاریخی بدون شناخت دقیق علم کلام و تاریخ آسان نخواهد بود.

مراحل شکل‌گیری این ترجمه
از روزی که در آغاز جوانی در جلسات قرائت و تجوید قرآن شرکت داشتم تا زمانی که بحث‌های حوزوی: ادبیّات، فقه، اصول، کلام، حدیث و تفسیر را با جدّیت پیگیر شدم، روز به روز اهمیّت فهم قرآن و نقش پایه‌ای آن در شناختِ معارف دین، در نگاهم بیشتر می‌شد و به درستی دریافتم که اساس و پایۀ دین اسلام، قرآن کریم است و حتّی حجّیّت سنّت و حدیث هم مستند به دستور و حکم قرآن است. شناخت دقیق علوم اسلامی نیز مبتنی بر فهم صحیح قرآن خواهد بود و عموم مردم نیز معمولاً از راه ترجمه، به مفاهیم قرآن پی می‌برند، چنان‌که همۀ فرهنگ‌ها از راهِ ترجمه به همدیگر پیوند می‌یابند.

در ابتدایِ تحصیلات حوزوی، در میان کتاب‌های درسیِ ادبی، کتاب «مُغنی اللّبیب» ابن هشام انصاری که به بیش از دو هزار و پانصد آیه از قرآن استشهاد نموده، زمینه و انگیزۀ ترجمۀ قرآن را در ذهنم ایجاد نمود و از آن پس در هر بحث و درسی که به آیه‌ای بر می‌خوردم، ترجمۀ دقیقِ آن با موازین ادبی برایم در اولویّت قرار داشت. البته پیش از آن نیز کثرت مطالعه و علاقۀ شدید من به زبان و ادب فارسی، زمینۀ گرایش مرا به سوی ادب قرآن فراهم ساخته بود، تا اینکه پس از فراغت از پایه‌های سطوحِ حوزوی و سال‌ها شرکت و مباحثه در دروس استدلالی سطح عالی، روزبه‌روز دلبستگی‌ام به قرآن و فهمِ دقیقِ آن بیشتر می‏شد و در ضمن مطالعۀ ده‌ها تفسیر از گذشته تا کنون، بررسی ترجمه‌های قرآن کریم را از قرن چهارم تا آغاز قرن پانزدهم هجری قمری در برنامۀ کارِ خویش قرار دادم. نتیجۀ مطالعات و بررسی‌ ترجمه‌ها، مرا به نگارش نقدهای متعدّد بر ترجمه‌های گوناگون واداشت، به‌ویژه نقد ترجمه‌های مترجمانِ گرانقدر و نامداری همچون استاد عبدالمحمّد آیتی، دکتر ابوالقاسم امامی، دکتر مصطفی خرّمدل، دکتر محمّدمهدی فولادوند، استاد بهاءالدّین خرّمشاهی، حجّت‌الاسلام سیّد علی‌نقی فیض‌الاسلام، ناقد نامدار جناب حسین استادولی، دکتر سیّد علی موسوی گرمارودی و شماری دیگر از فرهیختگان، مرا به عرصۀ نقد بیشتر کشانید و سرانجام، مجموعۀ نقدهای چاپ شدۀ نگارنده در مجلاّت گوناگونی چون «میراث جاویدان»، «ترجمان وحی» و «بیّنات» در کتابی با عنوان «پژوهشی در ترجمه‌های برتر قرآن کریم» چاپ و منتشر گردید. پس از انتشار کتاب‌های «ترجمه‌های ممتاز قرآن در ترازوی نقد»، «پاسخ به شبهات قرآنی در اینترنت» و «مفردات قرآن»، توجّه قرآن‌پژوهان و مترجمان به سوی اینجانب معطوف گشت و همزمان کلاس‌های فنّ ترجمه و تفسیر قرآن در مراکز استان‌ها برای طلابِ نخبه برگزار گردید و حضور نگارنده به عنوان مدرّس در آن کلاس‏ها، انگیزۀ پایه‌گذاری کلاس ترجمۀ قرآن در حوزۀ علمیّۀ قم را به ذهنم متبادر ساخت، و همین امر سبب گردید که رسماً ترجمۀ قرآن را در حوزۀ علمیّۀ قم برای جمعِ معدودی از طلاب و دانشگاهیان پایه‏گذاری کنم.

اصول و مبانی این ترجمه
مراد از «اصول» در این ترجمه، ضوابط و قوانینِ فنِّ ترجمه است که مترجم تلاش نموده در حدّ امکان آنها را مراعات نماید. و مراد از «مبانی» سبک و شیوه‌ای است که مترجم در برگردانِ آیات در ترجمه به‌کار بسته و طبق شیوۀ اجتهادی خویش بدان ملتزم و پایبند بوده است، اگرچه ممکن است دیگران نظری متفاوت داشته باشند.
در این اثر، ضوابط ترجمه مانند اصلِ انتقال پیام متن از زبان مبدأ به زبان مقصد که لازمۀ آن، توجّه به دو عنصر ادب و هنر با همۀ شرایط مربوط به آن است، رعایت شده است.

امّا مبنای کار مترجم به شرح زیر است:

از آنجا که این ترجمه در میان انواع پنج‌گانۀ ترجمه (تحت‌اللّفظی، تطبیقی، تفسیری، مضمونی و منظوم) از نوع دومِ آن یعنی تطبیقی/‌ انطباقی است، تلاش مترجم بر این بوده که حتّی‌الامکان حجم ترجمه بیش از حجم متن نباشد، و نکاتِ توضیحیِ لازم در پانوشت‌ جای گیرد.

در این ترجمه، وفاداری به متن قرآن کریم، یک اصل است و در عین حال رعایت نثرِ معیار نیز در سرتاسر آن مدِّنظر بوده و مترجم تلاش کرده است که نثری خوشخوان، گویا و روان ارائه دهد.

شماری از واژه‏ها و جملات قرآنی که بیشتر جنبۀ اصطلاحات قرآنی دارد و در فارسی جا افتاده و با همان تعابیر قرآنی در فارسی شناخته شده‏اند، به ترجمۀ آنها اقدام نشد؛ مانند: «غیب»، «ایمان»، «کفر»، «نفاق» و «شرک» و آیۀ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»، «سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ»
از آنجا که شماری از واژگان قرآنی، بارِ معنایی چندگانه دارند و جایگزین یک واژۀ فارسی، آن‌گونه که باید و شاید بار معنایی آن را برنمی‌تابد، در چنین مواردی از دو واژۀ معادلِ معطوفِ به هم استفاده شده است، مانند: کلمۀ «ولیّ» و «طیّبات» که گاهی چند معادلِ معطوف به هم می‌طلبد.
به آیات یا واژگانی که اَحیاناً متحمّل چند معنا هستند و در ترجمه و تفسیر آنها اختلاف وجود دارد، در پانوشت‌ به صورت کوتاه اشاره شده است.

همۀ مقدَّرات یا محذوفاتِ کلام که لازمۀ ایجاز قرآن است در میان کروشه [] و گاه مرجع ضمیر یا احیاناً مراد آیه در میان پرانتز () با قلم کوچک‏تر، درج شده است.

ممکن است آن دسته از خوانندگان گرامی که نقدهای مترجم را بر شماری از ترجمه‌ها ملاحظه نموده‌اند، در مواردی خاص دریابند که نظر مترجم با نقدهای پیشینِ وی همخوان نیست، مانند قرار گرفتن فعل مضارع در جواب امر و آوردن یا نیاوردن «تا»؛ در چنین مواردی، قطعاً عدول مترجم ـ که در مقام تحقیق بیشتری بوده ـ از نظر سابقش امری طبیعی است و لزوماً چنین نیست که پس از گذشت سالیانی چند، در مواردی بر همان نظر قبلی خویش باقی مانده باشد.
تمام واوها حتی واوهای استیناف و در اکثر موارد ادات تأکید قرآنی در این ترجمه انعکاس یافته است؛ امّا اگر در یک آیه چندین ادات تأکیدی تکرار شده باشد، مترجم، نظر به رعایت قالب زبانِ فارسی و حفظ ظرافت و زیبایی کلام، یک مورد و در نهایت دو مورد از تأکیدات آیه را منعکس کرده است. در مواردی چند نیز (مانند: آیه 30 سوره بقره و 35 و 36 سوره آل‌عمران) از ترجمه «إنَّ» بعد از فعل «قالتْ» به‌سبب عدم جایگاه آن در زبان فارسی، صرف نظر شده است.

هرچند که در فارسی به طور معمول، معادلِ حرفِ «فاءِ» عطف، کلمۀ «پس» آورده می‌شود، ولی مترجم در این مقام با توجّه به موقعیت آن در کلام، معادل‏هایی نظیر «واو»، «باز» و «آنگاه» و امثال آن آورده است تا از «پس»هایِ مکرّرِ نازیبا پرهیز نموده باشد.

در سرتاسر این ترجمه، به انعکاس معناییِ ضمایر فصل در آیات، توجّه فراوانی شده و بارِ معنایی آنها لحاظ گردیده است. اصولاً ضمایر فصل در قالب «هُم» یا «هُوَ» مفیدِ حصر و تأکیدند، مثلاً در آیاتی مانند «بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»، (نور، 50) این حصر و تأکید در قالب «بلکه آنانند که ستمکارند» نمایان گشته است. بنابراین لزومی ندارد که عینِ معادل فارسی ضمیر بیاید بلکه در این‌گونه موارد به ایفای نقش آن در جمله باید توجّه شود که همان حصر و تأکید است. یا در آیه «إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ» (قصص، 16). نقش ضمیر فصل در این‌گونه موارد در ترجمه چنین منعکس شده است: «بی‌گمان، اوست که آمرزندۀ مهربان است». پر واضح است که تعبیر «اوست که آمرزنده... است» با «او آمرزندۀ مهربان است» فرق اساسی دارد؛ زیرا در جملۀ اوّل، حصر و تأکید رعایت گردیده، ولی در جملۀ دوم خبری از حصر و تأکید نیست.

در ترجمۀ «نِعْمَ» و «بِئْسَ» که از افعال مدح و ذم هستند، در جملاتی مانندِ «وَ بِئْسَ الْمَصیرُ» در نقدهای پیشین خود به برگردانی چون «و چه بد سرانجامی است» به دلیل اینکه این دو، فعلِ تعجّب نیستند، لفظ «چه» را زائد و بی‌مورد دانسته بودم، امّا مطالعاتِ زبان‌شناسیِ زبان فارسی از یک سو و نظر برخی از نحویان بزرگ مانند ابوحیّانِ اندلسی در تفسیر «البحر المحیط»، سبب تجدید نظر گردید که اصولاً آوردن حرف «چه» در این‌گونه موارد، اقتضای ساختار زبان در چنین افعالی است.

انعکاس معنای حروف زائده در آیاتی مانند «فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنین؛ و هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد» (اعراف، 132)، یا در ترجمۀ آیه «أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ؛ آیا واقعاً این حق نیست؟». (احقاف، 32). مدّ نظر قرار گرفته است؛ زیرا معنای زائده در این‌گونه موارد، مفیدِ تأکید بودن است، علاوه بر این، «زِیادَةُ المبانی تَدُلُّ عَلیٰ زِیادَةِ المعانی». بنابراین ورود واژه‌هایی مانند «هرگز» «واقعاً» یا «حقیقتاً» در ترجمۀ این‌گونه آیات، لازم و ضروری می‌نماید و در ترجمه آیاتی مانند «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ» (شوری، 11). به نقش معنایی حرف «کاف» که بر سر «مثل» در آمده، کاملاً توجّه شده است؛ زیرا حرف «کاف» مفید تأکید است. و اگر آن را زائده نامیده‌اند نه اینکه بیهوده و دور ریختنی باشد! بلکه به معنای زیادتیِ نقش آن در مقام تأکید است. از این‌روی، ترجمۀ آیه چنین است: «هرگز چیزی مانندِ او نیست».
افعالی مانند «نَعْلَمُ» و «یَعْلَمُ» که فاعل آنها «اللّه» است، معمولاً بیشتر مترجمان، ترجمۀ آنها را به‌صورت «معلوم می‌داریم/ معلوم می‌دارد» آورده‌اند، امّا از آنجا که چنین چیزی در واقع، تفسیر آیه است نه ترجمۀ آن، خلافِ معنایِ لفظِ «یَعْلَمُ: می‌داند/ می‌شناسد» و «نَعْلَمُ: می‌دانیم/ می‌شناسیم» است که هر دو ثلاثی مجرّد هستند. آری، اگر به صورت ثلاثی مزید در متن آیه یعنی «نُعْلِمُ» و «یُعْلِمُ» آمده بود، چنین ترجمه‌ای موجّه بود. بر همین اساس در ترجمۀ آنها، افعالِ «بدانیم» یا «بشناسیم» که معادل دقیق آنهاست به کار برده‌ایم و برای دفع شبهۀ کلامی، مراد و منظور آیه را در پانوشت توضیح داده‌ایم.
کوشش مترجم بر این بوده که برای واژه‌های مترادف، معادل‌های گوناگونی به کار بَرَد، مثلاً «رحیم»، «رؤف» و «وَدُود» را یکسان ترجمه نکند، بلکه برای هرکدام، واژۀ خاصِ معادلِ نزدیک به آن را بیاورد، از این روی، در سرتاسر این ترجمه معادل واژۀ «رئوف» اگر صفت برای خدا باشد «مِهرورز» و اگر صفت برای غیر خدا باشد «دلسوز»، و نیز معادل «رحیم» را «مهربان»، و معادل «ودود» را «دوستدار» قرار داده‌ایم.
در این ترجمه، به اقتضای روشن‌تر نشان دادنِ دلالت آیه، در مواردی اسم ظاهر، جایگزین ضمیر شده و مرجع ضمیر به جای ضمیر قرار گرفته است.
با توجّه به اینکه یکی از ضرورت‌های ترجمۀ آیاتِ قرآن، توجّه به رعایتِ قاعدۀ ادبی ـ بلاغی «تضمین» و «احتباک» است، در سرتاسر این ترجمه‌ این قاعده رعایت شده و اِعمال گردیده است. «تضمین» بدین معناست که گاه در یک کلمه، معنای کلمه‌ای را می‌گنجانند و اصطلاحاً آن را اِشراب می‌کنند تا یک کلمه، حامل دو معنا باشد؛ مثال اوّل برای تضمین: جملۀ «وَ إِذَا خَلَوْاْ إِلىَ‏ شَیَاطِینِهِم» در آیۀ 14 سورۀ بقره است که «خَلَوا» چون با «الی» آمده معنای «ذَهَبُوا» یا «اِنصَرَفُوا» را در خود به‌همراه دارد، بنابراین ترجمۀ دقیق آن بر اساس رعایتِ قاعدۀ تضمین چنین است: «و چون به‌سوی شیطان‌های خود [روند و] خلوت کنند...». مثال دوم برای تضمین: جملۀ «وَ نَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بَایَاتِنَا» در آیۀ 77 سورۀ انبیاء است که در فعل «نصرناه» کلمۀ «أَنجَینا» اشراب شده است، زیرا «مِن» با «أنجَینا» سازگار است نه با «نَصَرنا»؛ از این رو ترجمۀ دقیقِ آیه چنین است: «او را از [گزند] قومی که آیات ما را تکذیب کردند [نجات داده و] یاری کردیم». امّا «إحتباک» در لغت به معنای استحکام بخشیدن، استوار نمودن و بافتن است و در اصطلاحِ فنونِ بلاغی، یکی از انواع حذف به‌شمار می‌آید که می‌تواند در ترجمه و تفسیر نقش به‌سزایی داشته باشد. إحتباک آن است که از دو کلام چیزی حذف شود و هر یک از آن دو بر محذوفِ از دیگری دلالت کند، مثال اوّل برای إحتباک: «قَدْ کَانَ لَکُمْ ءَایَةٌ فىِ فِئَتَینِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ أُخْرَى‏ کَافِرَةٌ» (آل عمران، 13) که از جملۀ «فِئَةٌ تُقَاتِلُ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ» کلمۀ «مؤمنة» حذف شده است و از جملۀ «وَ أُخْرَى‏ کَافِرَةٌ» جملۀ «تُقَاتِلُ فِی سَبیلِ الطَّاغُوت» حذف گردیده است و ترجمۀ آیه چنین خواهد بود: «به‌راستی‌ برای شما در [کار] دو گروهی که [در جنگ بدر] روبه‌رو شدند، نشانۀ عبرتی بود. گروهی [مؤمن] در راه خدا و [گروه] دیگری کفر پیشه [در راه طاغوت] می‌جنگیدند». مثال دوم برای إحتباک: «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یحْفَظُواْ فُرُوجَهُم» (نور، 30). در این آیه، متعلّق «یَغُضُّوا» یعنی «عَنِ النَّظَرِ اِلی فُروجِ غَیرِهِم» و متعلّق «یحْفَظُواْ» یعنی «مِن نَظَرِ غَیرِهِم إلیها» حذف شده است، بنابراین ترجمۀ آیه، طبقِ قاعدۀ إحتباک چنین خواهد بود: «به مردان مؤمن بگو: دیدگان خویش را [از نگاه به عورت دیگران] فرو گیرند و دامان‌شان را [از نگاه دیگران] نگه دارند» و همچنین است ترجمۀ آیۀ «وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ یحَفَظْنَ فُرُوجَهُن» (نور، 31).
برای ترجمۀ ضمایری مانند «هُمْ» که در یک آیه چندین بار تکرار شده، در اکثر موارد به جهت ظرفیّت قالبِ زبان فارسی، تنها به انعکاس یک مورد آن بسنده شده است.
در این ترجمه، در اکثر مواردی که مقدّم شدن جار و مجرور افادۀ حصر می‏کند و سیاق آیه و قالب نثرِ فارسی نیز پذیرای آن است، مفهوم حصر در ترجمه منعکس شده است، مانند: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِب؛ و مشرق و مغرب تنها از آنِ خداست» (بقره، 115).
در خصوصِ ترکیب «لَو، لَـ»، «لَوْلاـ لَـ» یعنی لام مفتوحی که در جواب لو شرطیّه بیش از صد بار در قرآن به‌کار رفته است. معادلِ لامِ مفتوحه، واژۀ «حتماً» یا «بی‌گمان» ذکر گردیده است. علّتِ معادل آوردن در این‌گونه موارد برای این است که با دیگر مواردی که در جواب «لو» لام مفتوحه نیامده، فرق گذاشته شود. مانند: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا» (انعام، 107)؛ یا «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوه» (انعام، 112) که در جواب «لو»، لامِ تأکید نیامده است.
ترکیب فعلِ «وَدَّ» به همراه «لو» در تمام موارد به معنای «آرزو کردن» آمده است. مانند: «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً؛ آرزو دارند همچنان که [خود] کفر ورزیدند [شما نیز] کافر شوید تا همسان باشید.» (نساء، 89).
در این ترجمه، نقش فعل «کان» و مشتقّات آن در آیاتی شبیه «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً» (نساء، 11) که دلالت بر ثَبات و استمرار دارد، ـ جز در مواردی که سیاق آیه اقتضای آن را ندارد ـ لحاظ شده و در اغلب موارد، معادل آن به تناسبِ مفهومِ جمله، واژۀ «همواره» آمده است.

از ترجمۀ برخی ضمائر به علّتِ رعایتِ شیوایی نثر فارسی صرف نظر شده است، در این خصوص می‏توان از کلمات «لعلَّکم»، «لعلَّهُم» و آیات انعام/39، 137، 151، اعراف/48 و انفال/33 نام برد.
در ترجمۀ کلمۀ جلالۀ «اللّه» معادل دقیق فارسی آن، تنها واژۀ «خدا» آمده است نه «خداوند» که دقیقاً معادل «مالک» است.

در این ترجمه غالباً جملات فعلیه به صورت فعلی و جملات اسمیه به صورت اسمی برگردان شده است، مگر در مواردِ خاصی که روانی و شیوایی نثر فارسی اقتضای عکسِ آن را داشته است. مثلا در بیشتر موارد «الذین آمنوا» به «کسانی‌که ایمان آوردند» و «الذین کفروا» به «کسانی‌که کفر ورزیدند» برگردان شده و تنها در مواردی خاص به «مؤمنان» و «کافران» ترجمه شده است، مانند: «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن بَنىِ إِسرائیلَ عَلىَ‏ لِسَانِ دَاوُدَ وَ عِیسىَ ابْنِ مَرْیَمَ؛ کافرانِ بنی‌‌اسرائیل، به زبان داود و عیسی پسر مریم، لعنت شدند» (مائده، 78). یا «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا...؛ همانگاه که پیشوایان، از پیروان [خویش] بیزاری جویند...» (بقره، 166).
مبنای این ترجمه در کلمات، جملات و آیات مکرّر، یکسان سازی در معانی آنهاست، مگر آنکه سیاق، اقتضای جز آن را داشته باشد.

در پیوسته نویسی یا جدانویسی کلمات فارسی، مترجم، مبنای خاصّ خود را دارد و به ویراستار بر رعایت این مبنا تأکید کرده است و آن اینکه: کلماتِ «آنگاه، اینجا، آنجا» متّصل نوشته می‌شود؛ ضمیر جمع «ها» همه جا با نیم‌فاصله است مگر در «اینها» و «آنها»؛ پسوندِ «تر، ترین»، غیر از «بیشتر» و «کمتر» منفصل نوشته می‌شود؛ در کلماتِ «اینکه، آنکه»، هرگاه «آن، این» به معنای اسم اشاره به شخص باشد با نیم‌فاصله نگارش یافته و در غیر آن متّصل است؛ جمع غایبِ کلماتی که به «یاء» ختم می‌شود همراه «الف» می‌آید مانند «کسانی‌اند» و در غیر آن متّصل نوشته می‌شود مانند «مؤمنانند»؛کلماتی را که به «یاء» ختم می‌شوند اگر بخواهیم با پسوند «ای» بیاوریم، الف آن حذف می شود، مانند خوانندگان گرامیی، رزق و روزیی.
در این اثر در مواردی از ترجمه برخی «واو»‌ها که در قالب زبان فارسی نقشِ تعیین کننده‏ای ندارند صرف نظر شده است، مانند: واو در «مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ» (انفال، 10).

در همۀ موارد کلمۀ «نیز» در متن ترجمه بدون قلاب آمده است که اقتضای سیاق آیه است، مانند: آیات 72 و 74 سورۀ توبه.

خلاصۀ ویژگی‏های این ترجمه
الف‏) تمام این ترجمه از سورۀ حمد تا ناس به صورت مباحثه در کلاس آن هم با تجزیه و ترکیب و بیان نکات بلاغی شکل پیدا کرده است که در واقع نوعی کار گروهی محسوب می‏شود.
ب‏) وجود پانوشت‏های مرتبط با ترجمه در قالب بیان ریشه‏های لغات قرآنی و معانی گوناگون آنها و احیاناً اشاره به موارد اختلافی در ترجمه و تفسیرها و بیان برخی نکات تفسیری و ادبی.
ج‏) در سرتاسر این ترجمه توجه خاصی به رعایت قاعده تضمین و احتباک و تبلور آن در ترجمه شده است.
د) با توجّه به ملاحظات دو ویراستارِ دانشمند و قرآن پژوه و پنج نمونه خوانِ دقیق و فاضل و ناظری ادیب و نکته سنج، گمان می‏رود میزان کاستی‏های این اثر به حدّاقل رسیده باشد.
ه) با توجّه به تجارب، مطالعات و نقدها و بررسی‌های گوناگونی‌که مترجم بر ده‌ها ترجمۀ فارسی از قرن چهارم تاکنون داشته، بنایش بر این بوده که دستِ‏کم لغزش‌هایی را که در آن ترجمه‌ها دیده، در این ترجمه راه نیابد، ولی هرگز بر آن نیست که این اثر از دایرۀ نقد دیگران به دور مانَد! بلکه بر این باور است که هر اثری در ضمن نقد و بررسی‌های صاحب‌نظران، تکامل تاریخی‌اش را طی می‌کند، و فراتر از آن، معتقد است که در هرچند سال یکبار، ورودِ ترجمه‌های جدید به عرصۀ فکر و فرهنگ جامعه، امری لازم، بلکه ضروری است؛ زیرا زبان، لغت، نثر و نگارش در طول زمان، دستخوشِ تغییر و تطوّر است؛ بنابراین هر نسلی نثرِ خاصِّ زمان خود را می‌طلبد، علاوه بر این، دریافت‌های ذهنی و قوای ادراکی انسان‌ها و برداشت‌ آنان از یک متن، سیر تکاملی خود را طی می‌کند و قطعاً هر عصر و نسلی، زبان، فکر و فرهنگ خاصِ خود را دارد و باید با آن، راهِ تعالیِ خویش را پی‌گیرد، چنان‌که ذهن، زبان، نثر و نگارش قرن چهارم و پنجم در زمان ما کارایی چندانی ندارد مگر اینکه تنها با نگاه تاریخ علم، حفظ میراث کهن و چگونگی سیر تطوّر آثار پیشین به آنها بنگریم.
شیوۀ کار
روش مترجم در کلاس ترجمه، نخست، ارائۀ ترجمۀ چند آیه به اعضای کلاس برای پیش‌مطالعه بود تا آنان با نقد و بررسی خویش برای جلسۀ روز بعد در کلاس حضور یابند، سپس با شروع کار، آیات مورد بحث در هر سوره به ترتیب، قرائت و سپس تجزیه و ترکیب می‌شد، آنگاه ضمن خواندن جملات هر آیه، ترجمۀ پیش نوشته بر اساس ترکیب نحوی و نکات بلاغی آیه و احیانا پرسش‌های گوناگون ادبی، بلاغی و تفسیری به تصویب می‏رسید. بدین‌سان، این ترجمه از سورۀ حمد تا سورۀ ناس، در زمان نزدیک به ده سال به طول انجامید.
این اثر به وسیلۀ دو فرهیختۀ قرآن پژوهِ نامدار، آقایان: استاد بهاء الدّین خرّمشاهی و دکتر نادعلی عاشوری تلوکی ویراستاری شده و توسّط شش نفر از افراد فاضل حوزوی، بازنگری و نمونه خوانی شده و در آستانۀ چاپ و نشر قرار گرفته است.

نمونه­ای از ترجمه

سورۀ واقعه (56)

مکّی، 96 آیه
به‌‌نام خدایِ مهرگسترِ مهربان
آنگاه که آن رخداد[1] روی دهد،
در رویدادش هیچ دروغی[2] نیست،
به‌ زیرکشنده [و] بالابرنده[3] است.
آنگاه که زمین، به­ شدّت جنبانده شود،
و کوه‌‌ها سخت متلاشی شوند،
و غباری پراکنده گردند،
و [شما] سه دسته[4] ‌‌شوید:
[گروه] نیک‌‌بختان،[5] نیک‌‌بختان کیانند؟
و [گروه] شوم بختان،[6] شوم بختان کیانند؟
و پیشگامان که پیشی‌‌گیرنده‌‌اند.[7]
آنان مقرَّبانند،[8]
در بهشت‌‌های پر نعمت،
گروهی از پیشینیانند،
و اندکی از پسینیان.
بر تخت‌‌هایی جواهر نشان،[9]
که رو به‌‌روی هم بر آنها تکیه زنند.
پسرانی همواره جوان برگِردشان می‌چرخند،
با تُنگ‌‌ها[10] و آبریزها[11] و جام­هایی[12] از شراب روان،
که نه از آن سردرد گیرند و نه بد مستی نمایند،
و از هر میوه‌‌ای که برگزینند،
و از هر گونه گوشت پرنده‌‌ای که دلشان بخواهد [برای آنان فراهم است].
و زنانی سپید اندامِ درشت‌‌چشم،[13]
همچون مُروارید [در صدف] پنهان![14]
[همۀ اینها] به پاداش کاری است که می‌‌کردند.
در آنجا هیچ [سخن] بیهوده و گناه آلودی نشنوند.[15]
لیکن[16] سخنی با درود[و] بدرود [شنوند].[17]
و نیک‌‌بختان؛ نیک‌‌بختان کیانند؟
در [زیر درختان] سدرِ بی‌‌خار،
و [خوشه­های] موزِ بر هم سوار،
و سایه‌‌ای گسترده،
و آبشاری ریزان،
و میوه‌‌ای فراوان،
نه پایان یافتنی­اند و نه بازداشتنی.[18]
و همسرانی والامقام،[19]
که ما آنان را به‌‌گونه‌‌ای ویژه آفریده‌‌ایم،
و دوشیزه‌‌شان ساخته‌‌ایم؛
که شوهر‌دوستانی[20] همسالند،[21]
برای نیک‌‌بختان؛
که گروهی از پیشینیانند،
و گروهی از پسینیان.
و [امّا] نگون‌‌بختان؛ نگون‌‌بختان کیانند؟
در میان بادی سوزان و آبی جوشان،
و [در] سایه‌‌ای از دود سیاه و سوزان،
که نه خنک است و نه خوشایند.
چراکه اینان پیش از این نازپرورده[22] بودند،
و بر گناه بزرگ[23] پافشاری می‌‌کردند،
و می‌‌گفتند: آیا چون مُردیم و خاک شدیم و استخوان‌‌هایی [پوسیده] گشتیم، آیا به ­راستی برانگیخته خواهیم شد؟
و آیا نیاکان ما نیز؟
بگو: بی‌‌گمان، پیشینیان و پسینیان،
در موعدِ روزی معیّن گِردآورده شوند.
آنگاه شما ای گمراهان دروغ‌‌پرداز،
حتماً از درختی که زقّوم است خواهید خورد،
و شکم‌‌ها را از آن انباشته می‌‌کنید،
و بر روی آن، از آب جوشان می‌‌نوشید؛
نوشنده‌‌اید همچون شتران تشنه!
این است پذیرایی آنان در روز جزا.
ما شما را آفریده‌‌ایم، پس چرا [زنده شدن پس از مرگ را] باور نمی‌‌کنید؟
پس آیا دیده‌‌اید آنچه را که [به صورت نطفه] فرو می‌‌ریزید؟
آیا شما آن‌‌ را می‌‌آفرینید یا ما آفریننده‌‌ایم؟
ماییم که میان شما مرگ را مقدّر کرده‌‌ایم و ما درمانده نیستیم،[24]
از اینکه همانند شما را جایگزین گردانیم و شما را به صورتی که از آن بی‌‌خبرید پدید آوریم.[25]
و بی‌‌گمان، آفرینش نخستین[خویش] را دانسته‌‌اید، پس چرا پند نمی‌‌گیرید؟
آیا آنچه را می‌‌کارید نیک نگریسته‌‌اید؟[26]
آیا شما آن‌‌را می‌‌رویانید یا ما رویاننده‌‌ایم؟
اگر بخواهیم، بی‌گمان، آن ‌را خشک و درهم‌شکسته می‌‌گردانیم، آنگاه شگفت زده[27] می‌‌شوید.
[و خواهید گفت:] به راستی که ما زیان دیده‌‌ایم.
بلکه ما [از همه چیز] محروم شده‌‌ایم.
پس آیا به آبی­که می‌‌نوشید نیک نگریسته‌‌اید؟
آیا شما آن‌‌را از ابر باران‌‌زا فرود آورده‌‌اید یا ما فرودآورنده‌‌ایم؟
اگر بخواهیم آن‌‌را تلخ و شور می‌‌سازیم؛ پس چرا سپاس نمی‌‌گزارید؟
و آیا آتشی را که برمی‌‌افروزید نیک نگریسته‌‌اید؟
آیا شما درختش را پدید آورده‌‌اید یا ما پدیدآورنده‌‌ایم؟
ما آتش را مایۀ پند و یادآوری[دوزخ] و کالایی برای بیابانگردان قرار داده‌‌ایم.[28]
پس به‌نام پروردگار بزرگ خویش، تسبیح گوی.
و سوگند یاد می‌کنم به جایگاه و مدار ستارگان.[29]
و اگر بدانید، این سوگندی بزرگ است.
 به‌راستی که این قرآنی ارجمند است،
در نوشته‌‌ای پوشیده و نهفته،[30]
که جز پاکان بدان دسترسی ندارند.[31]
فروفرستاده‌‌ای است از سوی پروردگار جهانیان.
پس آیا شما این سخن را سست و سبک می‌‌انگارید؟
و [شکرِ] رزق و روزیِ[32] خود را تکذیب کردنِ [آن] قرار می‌‌دهید؟
پس چرا [روح را بر نمی‌‌گردانید] آنگاه که [جان] به گلوگاه رسد؟
و شما در آن هنگام [به محتضر] می‌‌نگرید،
درحالی‌‌که ما از شما به او نزدیک‌‌تریم، ولی نمی‌‌بینید!
پس اگر مقهور[33] و مغلوب [ما] نیستید، چرا
آن‌‌ را بر نمی‌‌گردانید، اگر راستگویید؟
و امّا اگر از مقرّبان باشد،
[برای او] آسایش و بوی خوش و بهشتی پرنعمت خواهد بود.
و امّا اگر از نیک بختان باشد،
[به او گفته شود:] تو را از سوی نیک‌‌بختان، سلام.[34]
و امّا اگر از تکذیب‌‌کنندگانِ گمراه باشد،
پذیرایی[اش] از آبی جوشان!
و [فرجامش] فروافتادن و سوختن[35] در آتشی سوزان است.
بی‌‌گمان، این است همان [پیام راستین] که حقِّ مسلَّم است.[36]
پس به‌‌نام پروردگارِ بزرگ خویش، تسبیح‌‌گوی
یادداشت‌ها:
[1]. مراد از «واقعه» رویداد قیامت است. فعل ماضی «وقعت» بعد از «اذا»ی ظرفیۀ شرطیّه که در آغاز کلام آمده، به معنای مضارع است. ر. ک: پانوشت آیۀ 20 سورۀ بقره.
[2]. این جمله، تأکید بر وقوع آن رویداد دارد. واژۀ «کاذبة» اسم فاعل است که در اینجا به‌‌جای مصدر یعنی «کِذب= دروغ» نشسته و در معنای آن به‌‌کار می‌‌رود. و لامِ «لِوَقعَتِها» به‌‌معنای «فی= در» استعمال شده است.
[3]. «خافضه»: از مصدر «خَفض» ـ در برابر رفع ـ به‌معنای «سقوط و فرود» است. در قیامت، عدّه‌‌ای سقوط می‌‌کنند و دسته‌‌ای بالا می‌‌روند. آن روز ظالمان، فرود می‌‌آیند و سقوط می‌‌کنند و مؤمنانِ نیکوکار، عروج پیدا می‌‌کنند و بالا می‌‌روند.
[4]. «ازواج»: در اینجا به‌معنای «اصناف» و «دسته‌‌ها» و «گروه‌‌ها» است.
[5]. «اَصحاب المیمنة= یاران دست راست» که مراد از آن، همان سعادتمندان و نیک بختان است.
[6]. «اصحاب المشئمة=یاران شوم و نگون بخت» که مراد از آن، همان شوم بختان و نگون بختان است.
[7]. مراد از «السّابِقُون» پیشی گیرندگانی هستند که در نیکی‌‌ها پیشی گرفته‌‌اند.
[8]. یعنی همانان که مقرّبان درگاه خدایند.
[9]. «مَوضُونَة»: اسم مفعول از مصدر «وَضْن» به‌معنای خوب و محکم بافتن است، در اینجا به معنای هر بافتۀ مرصّع و جواهرنشان است.
[10]. «أکواب»: جمع «کَوب یا کُوب» به‌معنای جام و کاسه است و عرب، آن‌‌را به‌معنای سبو و تُنگ بدون دسته دانسته است.
[11]. «أباریق»: جمع «إبریق» معرّب «آبریز» ظرفی شبیه قوری یا آفتابه است که گاهی از آن تعبیر به «آبدستان» نیز می‌‌شود.
[12]. «کأس»: اسم جنس است که بر مفرد و جمع اطلاق می­شود و مفرد آمدنش در این آیه برای وحدت نیست، بلکه به معنای «کؤوس= جام­ها» است، و در اینجا به قرینۀ «اکواب» و «اباریق» در معنای جمع خواهد بود. (التحریر والتنویر)
[13]. «عِین»: جمع «عَیناء» زن درشت چشم را گویند.
[14]. «مکنون»: اسم مفعول از مصدر «کَنّ» به‌معنای پوشاندن، پنهان کردن و نیز حفظ کردن از تغییر و آلودگی است. چنین وصفی از زنان بهشتی به این معناست که آنان دست نخورده هستند.
[15]. تقدّمِ «لغو» بر «تأثیم» نشان دهندۀ این نکته است که در بهشت حتّی سخن بیهوده هم نیست، تا چه رسد به سخن گناه آلود.
[16]. «إلا» در اینجا استثنای منقطع است که به معنای «امّا» یا «ولی» یا «لیکن» می‌آید.
[17]. این تعبیر، گویای این است که بهشتیان همه از هم مطمئن هستند و به یکدیگر ابراز ایمنی و اطمینان می‌‌کنند، یا اینکه به همدیگر حالت دوستی و خوشامدگویی دارند. یا اینکه سلامِ اوّل، سلامِ تحیّت و خوش‌آمدگویی، و سلامِ دوم، سلامِ وداع و خداحافظی باشد.
[18]. مراد آیه این است که میوه‌‌های بهشتی، فراوان و پایان ناپذیرند و هرگز کسی از برداشت آنها منع نمی‌‌شود. بنابراین همیشه وجود دارند و هر لحظه در دسترس هستند.
[19]. «مَرفُوعَة»: در اینجا می‌‌تواند به‌معنای بلند بالا، قد بلند، خوش اندام و یا بلند مرتبه و والامقام باشد.
[20]. «عُرُب»: جمع «عُرُوبة» به‌معنای زن شوهر دوست، مهربان، و بشّاش و خنده روست.
[21]. «اَتراب»: جمع «تِرب» به‌معنای هم سنّ وسال است که در اینجا اشاره به جوانی و شادابی آنان دارد، چنان‌‌که «کَواعِبَ اَتراباً» در سورۀ نبأ آیۀ 33 به‌معنای دختران بالغ یا نارپستان و همسال است، و همین‌‌گونه است در «وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ؛ و نزدشان زنان فروهشته چشمِ همسال است» (ص، 52).
[22]. «مُترَفین»: اسم مفعول از مصدر «اِتراف» به‌معنای نعمت فراوان دادن، وسائل عیش و نوش کسی را فراهم ساختن است. مراد آیه این است که این گروه در خوشگذرانی محض بوده و دربارۀ حقوق و آسایش دیگران احساس مسئولیتی نداشتند.
[23]. «حِنث»: در دو معنا به‌‌کار رفته است: گناه (در همین آیه)؛ پیمان شکنی و شکستن سوگند در «وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَث» (ص، 44).
[24]. مراد از «مسبوقین» این است که کسی از ما در این کار پیشی نخواهد گرفت و عاجز و درمانده نیستیم تا کسی از حیطۀ قدرتمان بگریزد.
[25]. مراد آیه این است که ما عاجز و ناتوان نیستیم از اینکه گروهی را ببریم و گروه دیگر را جایگزین آنها سازیم. بنابراین سخن از تبدیل اقوام و افراد انسانی در همین دنیاست و سرانجام، شما را در جهانی که چگونگی آن را نمی‌‌دانید، پدید می‌‌آوریم. برخی تفسیر دیگری از آیه ارائه نموده‌‌اند و آن اینکه: مراد از «امثال»، خودِ انسان‌‌ها هستند که در روز قیامت باز می‌‌گردند.
[26]. «أَفَرَأَیْتُمْ» در این آیه و آیات 68 و 71 به معنای این است که آیا خوب توجّه کرده‌‌اید؟ آیا در این‌‌باره خوب اندیشیده‌‌اید؟ چنان‌‌که در زبان فارسی هم گاهی «نگریستن» به‌معنای «دقیق و نیکو اندیشیدن» است.
[27]. «ظَلْتُمْ تَفَکَّهُون»، «ظلّ»: در اینجا به‌معنای «شدن» و «تَفَکَّهُون»: از مصدر «فَکاهَة» در اصل به‌معنای امری تعجّب‌‌آور است، و از آنجا که امر تعجّب‌‌آور می‌‌تواند موجب خنده شود، در اصطلاح عام «فُکاهی» را به‌معنای امور مُضحِک و خنده‌‌آور گرفته‌‌اند. این آیه بیانگر این نکته است که با این منطقِ روشن که دستِ قدرتِ خدا را در امور نشان می‌‌دهد، چرا گروهی حیران مانده و در فلسفۀ خلقت به قطعیّت نمی‌‌رسند، تا آنکه دچار خسارت شوند و آنگاه گویند: از هستی و زندگی محروم شده‌‌ایم!
[28]. «مُقْوِین»: از مصدر «إقواء» در چند معنا به کار رفته است: فقیر شدن، غنی شدن، مسافرت کردن، در بیابان حرکت کردن. بنابراین می‌‌توان آیه را چنین نیز ترجمه کرد: «ما آن (آتش) را موجب یادآوری [قدرت خدا] و وسیلۀ زندگی فقرا و اغنیاء و بیابانگردان قرار داده‌‌ایم.»
[29]. «فَلَا أُقْسِمُ»: بیشتر مفسّران گفته‌‌اند: «لا» در اینجا زائده است. گروهی نیز گفته‌‌اند: «لاءِ» نفی است و معنایش چنین می‌‌شود: «سوگند نمی‌‌خورم»، زیرا موضوع چنان واضح است که نیاز به سوگند ندارد. امّا شواهدِ شعریِ عرب، نظر اوّل را تأیید می‌‌کند و نیز آیۀ پس از آن هم مؤیّد دیگری است که «این سوگندی است بزرگ.»
[30]. مراد از «کِتابٍ مَکْنُون» همان لوح محفوظ است که طرح کلّی نظام هستی در آن مدوّن است و قرآن کریم نیز در لوح محفوظ الهی بوده که جز فرشتگان پاک، کسی به آن دسترسی نداشته است. در این صورت، ضمیر در «لایَمَسُّهُ» نیز به «کتاب مکنون» بر می‌‌گردد و بعید نیست که به «قرآن» در جملۀ «إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ کَرِیم» برگردد؛ آنگاه مراد از «مُطَهَّرُون» کسانی هستند که خدای تعالی آنان را از هرگونه ناپاکی عقیدتی، اخلاقی و عملی، پاک ساخته است، در این صورت «مَسّ» به‌معنای «علم» و «درک» خواهد بود؛ بنابراین «مسّ‌قرآن» در لوح محفوظ، مخصوص فرشتگان، ولی پس از نزول آن مسّ قرآن به‌معنای آگاهی و درک عمیق آن به‌‌وسیلۀ صاحبان نفوس زکیّه، و در مرحلۀ بعد «مسّ» به‌معنای «لمس و دست زدن به آن» خواهد بود که این کار تنها برای کسانی جایز است که طهارت از حَدَث و خَبَث داشته باشند.
[31]
. «مَسّ»: در چند معنا به‌کار رفته است؛ دست زدن، لمس کردن، رسیدن، برخورد کردن، وارد شدن، دریافتن، درک کردن، آمیزش جنسی داشتن، رساندن (مسّ+ بِه).
[32]. طبق نظر شماری از مفسّران در جملۀ «وَتجْعَلُونَ رِزْقَکُم...» مضافِ کلمۀ «رزق» مقدّر است، یعنی «وَ تجْعَلُونَ [شُکرَ] رِزْقِکُم...» بنابراین، مراد آیه این است که خدا به شما نعمتی ارزانی داشته که نامش قرآن است، ولی شما به‌جای اینکه شکر آن‌‌را بجا آورید، به تکذیبش برخاسته‌‌اید! در تفسیر طبری نیز روایتی از پیامبر اکرم (ص) در تفسیر این آیه نقل شده که «شما منکران، شکر این نعمت‌‌ها را تکذیب خدا و قرآن دانسته‌‌اید!»
[33]. «مَدِینِین»: از مصدر «دِین» در چند معنا به‌‌کار رفته است از جمله شریعت، قانون، مجازات کردن، قهر، سلطه و غلبه، اطاعت و... غالب مفسّران و مترجمان «مَدینین» را در اینجا به‌معنای «مَجزیّین= جزا داده شدگان، مجازات شدگان» گرفته‌‌اند؛ ولی سیاق آیه مقتضی این است که این واژه را به‌معنای «مقهور و مغلوب» بگیریم، یعنی اگر شما مقهور و مملوک اراده و مشیّت الهی نیستید، روح خویشاوند عزیز خود را در حال جان دادن برگردانید، اگر راست می‌‌گویید!
[34]
. برخی گفته‌‌اند: مراد از «سَلَامٌ لَّکَ» یعنی تو در میان اصحاب یمین، دارای ایمنی و سلامت هستی و از هرگونه عذاب و رنج برکنار می‌‌باشی و از آنان به تو جز خیر و سلامت نخواهد رسید. برخی نیز «سَلَامٌ لَّک» را به‌معنای «سلامٌ علیک» دانسته‌‌اند، یعنی «لام» را به‌معنای «علی» گرفته‌‌اند.
[35]. ر.ک: پانوشت آیه 10 سوره نساء.
[36]. «حَقُّ الْیَقِین» یعنی حقیقتی که قطعی و مسلّم است. مراد آیه، این است که آنچه دربارۀ گروه‌‌های سه‌‌گانۀ مردم بیان داشتیم، حقیقتی است که هیچ نقطۀ ابهام و تردیدی در آن نیست و علمی است که با هیچ دلیل و بیانی نمی‌‌توان آن‌‌را به شکّ و تردید مبدّل ساخت (المیزان).

استاد محمدعلی کوشا