آیت‌الله صالحی نجف‌آبادی را می‌توان از پایه‌گذاران سنت عقل‌گرایی و عقلانیت مذهبی در این عصر نامید.

 

 

آیت‌الله صالحی نجف‌آبادی نماد و مصداق بارزی از روشنفکر دینی بود. در باب ترکیب روشنفکری دینی و ممکن یا ممتنع بودن ‌آن بسی سخن‌ها گفته‌اند. اینکه در افق نظری، جمع «روشنفکری» و «دینی» بودن پارادوکسیکال است یا نیست، محل نزاع ما نیست. این دو واژه اعم از اینکه تناقض‌آلود باشند یا نباشند نافی وجود جریانی در عالم واقع نیست که روشنفکر است و دیندار.

روشنفکر کسی است که از چارچوب‌های سنتی فراتر می‌رود و ارزش‌های نو خلق می‌کند و یا ساختارهای سنتی و ارزش‌های گذشته را جامۀ نو می‌پوشاند و تعریف مجددی از آن‌ها ارائه می‌دهد و با قدرت انتقادی خویش به رفع و رجوع و حل مشکلات اجتماعی و فکری می‌پردازد و از چنبرۀ تفسیرها و چارچوب‌های رائج خارج می‌شود.

او می‌فهمد که جامعه واقعیتی زنده و پویا و دائماً متحول و ذی‌شعور است. روشنفکر دینی کسی است که با قریحۀ اجتهاد، دین و آموزه‌های دینی را روز‌آمد می‌سازد و از تخدیر، تحذیر می‌دهد. لازمۀ این اجتهاد، تفکر انتقادی است و لازمۀ تفکر انتقادی‌ داشتن، تحقیق و تفکر، استقلال رأی و شخصیت، تحمل و سعۀصدر و تبادل افکار و عقلانیت است.

روشنفکر دینی کسی است که به ابزار فهم دین مجهز و با منطق درون‌دینی به بازفهمی و اجتهاد می‌پردازد. چنان‌که روشنفکر مارکسیست نیز باید با منطق درونی خویش امور را تحلیل کند. ما در اینجا در مقام ارزش‌گذاری بر روشنفکر دینی نیستیم و روشنفکر دینی یا لائیک یا مارکسیست را فارغ از داوری ارزشی می‌نگریم. فراگیری اقوال و آرای هایدگر و پوپر و نیچه و مارکس و ده‌ها فیلسوف ارجمند مغرب زمین و کشیدن عایقی روایی و مذهبی بر آن و مونتاژ معارف، نمی‌تواند تعریف و مصداقی از روشنفکر دینی را بنمایاند.

روشنفکر دینی به مفهوم دقیق و حرفه‌ای آن را می‌توان مطهری و صالحی‌نجف‌آبادی و محمدتقی شریعتی و همانند آنان دانست. صالحی نجف‌آبادی را می‌توان از پایه‌گذاران سنت عقل‌گرایی و عقلانیت مذهبی در این عصر نامید.

آیت‌الله صالحی نجف‌آبادی، یک محقق به معنای دقیق کلمه بود. استنادات و استدلال‌های آثارش چنان بود که برخی حریفان ناتوان را برمی‌آشفت و چون در مصاف پژوهشی، تهیدست بودند به حساسیت‌آفرینی و بایکوت و انزوای او می‌پرداختند. او عقل‌گرایی دیندار و اهل ورع بود و از سخن‌چینی و تهمت‌های غیابی پرهیز می‌کرد.

مروری بر آثارش نشان می‌دهد که در سراسر عمر در کار پیکار با خرافه و خمود و جمود و استحمار و تحریف بود و پوستین وارونۀ اسلام را می‌نمایاند. همه چیز را از فیلتر عقل و پرسشگری عبور می‌داد. سخن گفتن در محضرش دشوار بود زیرا هر سخنی را به آسانی نمی‌پذیرفت و به سادگی بر زبان نمی‌آورد. اگر قول متواتری را حجت می‌گرفتی مثال‌ها می‌زد از اقوال متواتری که کذب بوده‌اند و حجیتی محکم‌تر می‌طلبید. او شک دکارتی‌اش را بر همه چیز می‌افکند و اصل بنیادین باورش این بود که من می‌اندیشم پس هستم و با این اندیشه آغاز می‌کرد. از پرسش هراس نداشت.

عمادالدین باقی